جدول جو
جدول جو

معنی گوش کاو - جستجوی لغت در جدول جو

گوش کاو
گوش پاک کن، (یادداشت مؤلف)، آلت کاویدن گوش،
که گوش کاود، آنکه گوش کاود
لغت نامه دهخدا
گوش کاو
آلت کاویدن گوش، گوش پاک کن
تصویری از گوش کاو
تصویر گوش کاو
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ریش کاو
تصویر ریش کاو
طمع کار
احمق، کودن، کم خرد، ابله، گول، گردنگل، انوک، شیشه گردن، سبک رای، تپنکوز، دنگل، خام ریش، کم عقل، فغاک، دنگ، خل، کاغه، لاده، چل، غمر، تاریک مغز، کانا، دبنگ، نابخرد، کهسله، بی عقل، غتفره، کردنگ، خرطبع، بدخردبرای مثال هرکسی شد برخیالی ریش کاو / گشته بر سودای گنجی کنجکاو (مولوی - ۶۸۶)
فرهنگ فارسی عمید
مخفف گوشت کوب، کوبندۀ گوشت،
در تداول عامه آلتی چوبین و گاه فلزین که کوفتن دیگ افزار آبگوشت را بکار است، رجوع به گوشت کوب شود
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ/ خُشْ)
آنکه کار نکو کند. با کار خوش
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ طِ / طَ)
کشندۀ گوش. که گوش را کشد و پیچاند. متوجه ساختن صاحب گوش را یا بدنبال خود کشاندن خداوند گوش را:
مر شما را سرکه داد از کوزه اش
تا نباشد عشق اوتان گوش کش
لغت نامه دهخدا
(گَ)
جانوربحری است جهت مهره زدن به کار آید. (نزهه القلوب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
آلتی از آهن و جز آن که آتش را بدان آشورند. محراث. مسعار. سطام. اسطام. محراک. انبر
لغت نامه دهخدا
تابندۀ گوش، پیچندۀ گوش، گوش پیچ،
گوش تابیده، پیچیده گوش،
گوشمال و تاب دادن گوش برای سیاست و تأدیب و عقوبت، (ناظم الاطباء)، گوشمال،
پارچه ای باشد که بر دور گوش پیچند، (برهان)، پارچه ای که بر دور کله و گوش پیچند، (ناظم الاطباء)، گوش پیچ
لغت نامه دهخدا
آنچه بدان چوب را بکاوند، کاوندۀ چوب، عتله، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تابنده گوش پیچنده گوش، گوش تابیده پیچیده گوش، تاب دادن گوش برای تنبیه گوشمالی، پارچه ایست که دور گوش و سر پیچند: گوش پیچ
فرهنگ لغت هوشیار
در حال کشیدن گوش، آرام و مطیع: جان گوش کشان آمد (آید) دل سوی خوشان آمد (آید) زیرا که بهار آمد رفت (شد) آن دل دیوانه (مولوی)
فرهنگ لغت هوشیار
جانوری بحری است که جهت مهره زدن بکار آید (نزهه القلوب)، توضیح امکان دارد که مراد ماهی مرکب که یکی از نواعم از دسته پابرسران است باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریش کاو
تصویر ریش کاو
نا فهم، کودن، طمع کار
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه گوش کسی را کشد و پیچاند برای آنکه صاحب گوش را متوجه سازد و یا او را بدنبال خود کشاند
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه یا آنچه گوش را بشوید و پاک کند، آلتی که پزشکان بتوسط آن گوش را شستشو دهند
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی چوبین و گاه فلزی که برای کوفتن دیگ افزار آبگوشت استعمال شود، ساطور قصابان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روش کار
تصویر روش کار
نحوه کار
فرهنگ واژه فارسی سره
چوب دستی که برای حمل پشته بر روی شانه گذارند
فرهنگ گویش مازندرانی
محفظه ی آبشش ماهی
فرهنگ گویش مازندرانی
درون گوش لاله ی گوش
فرهنگ گویش مازندرانی
زیرگوشی حرف زدن درگوشی گفتگو کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
استراق سمع، تنبیه کردن، گوش مالی
فرهنگ گویش مازندرانی
گورکن، رودک
فرهنگ گویش مازندرانی